كيهان
«اين تير و آن كماندار!» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد:
ديروز آقاي دكتر احمدي نژاد بعد از يك غيبت 11 روزه كه از ايشان انتظار نمي رفت و تعجب همراه با تاسف دوستان واقعي رئيس جمهور محترم را در پي داشت، به دفتر كار خود بازگشت و با اين اقدام- هرچند ديرهنگام- خويش، خواب خوش دشمنان بيروني و دنبالههاي داخلي آنها را به كابوس تبديل كرد. در فاصله 11 روز گذشته آنچه در ميان مردم ديده مي شد، نگراني توام با دلخوري از رئيس جمهوري بود كه با اعتقاد به پيروي بي چون و چراي ايشان از رهبر و مقتداي خويش انتخاب كرده بودند و او نيز در خدمت به خلق خدا و ايستادگي در مقابل باج خواه نظام سلطه جهاني، سنگ تمام گذاشته بود و اكنون در پي ماجراي اخير، دلشوره داشتند كه مبادا در گزينش خود به خطا رفته باشند!
در ديگر سوي اين ميدان، دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و دنبالههاي حقير و شكست خورده آنها ايستاده بودند كه با توهم حاكميت دوگانه، آرزوي بيش از سه دهه بر زمين مانده خود را - دستكم به ظاهر- برآورده شده تلقي مي كردند و با ذوق زدگي- يا تظاهر به ذوق زدگي- اين «آرزو» را به «خبر» تبديل كرده و به شيپور فريب و پر سر و صداي خود سپرده بودند.
و اما، در اين ميان گروه ديگري نيز بودند كه ماجراي پلشت اخير را خود آفريده بودند و يا در پيدايش آن نقش برجسته و پررنگي داشتند. اين جماعت كه با استناد به مواضع و عملكرد چند ساله شان در ميان مردم و نزد دوستداران واقعي رئيس جمهور محترم، «جريان انحرافي» نام گرفتهاند، طي 11 روز گذشته، به گواه آنچه بر زبان و قلم آوردهاند، نه دغدغه نظام را داشتند و نه سرنوشت رئيس جمهوري كه لاف دوستي و نزديكي با او را مي زدند برايشان اهميت داشت! آنها فقط نگران خود بودند. در اين گزاره ها- كهاندكي از بسيارهاست- همه روزه از سوي گروه انحرافي و به صورت پيامك براي اين و آن ارسالمي شد، دقت كنيد؛ «باند قدرت و ثروت، آقاي مشايي را هدف حمله و هجوم ناجوانمردانه خود قرار دادهاند» ! «مخالفان ولايت فقيه به احمدي نژاد و آقاي مشايي هجوم آوردهاند» !
و... اعضاي جريان انحرافي توضيح نمي دادند؛ كسي كه 18 پست حساس دولتي و هزاران ميليارد تومان پول بي حساب و كتاب را در اختيار خود دارد و بدون احساس نياز به پاسخگويي در برابر قانون، دست به هر كاري كه مايل باشد مي زند و مبالغ نجومي از بيت المال را هرجا كه بخواهد هزينهمي كند و... صاحب ثروت و قدرت است، يا آن بسيجي پاكباخته و ته دست كه تاراج بيت المال و حضور غريبهها در كانونهاي حساس نظام را بر نمي تابد و عليه گروه منحرف خروش بر مي دارد؟!...
خوشبختانه رئيس جمهور محترم، همانگونه كه از ايشان انتظار مي رفت با حضور ديروز خود در رياست جمهوري و شركت در جلسه هفتگي هيئت دولت، از يكسو، به دلشوره و نگراني مردم كه بي علت نبود، پايان داد و ان شاءالله در ادامه مسير رگههاي باريك احتمالي از تكرار رخداد پلشت ياد شده را نيز محو خواهد كرد و از سوي ديگر، خواب خوش دشمنان بيروني و دنبالههاي حقير و بارها شكست خورده داخلي آنها را نه فقط آشفته، كه به كابوس تبديل كرد و مي ماند جريان انحرافي كه اميد است رئيس جمهور محترم و مردمي، توصيه دلسوزانه دوستان واقعي خويش را ناديده نگيرد و از كنار دغدغه آنان كه نشان دادهاند، نه سوداي سود دارند و نه غم بود و نبود، آسان عبور نفرمايند.
و اما، در اين وجيزه، سخن ديگري نيز در ميان است كه مي تواند و بايد براي همگان درس آموز و عبرت انگيز باشد و آن، اين كه تقريبا، بلافاصله پس از انتشار خبر ابقاي وزير اطلاعات از سوي رهبر معظم انقلاب كه با استقبال چنداني از سوي آقاي رئيس جمهور روبرو نشده بود- و يا اينگونه تبليغ شده بود- تمامي دشمنان بيروني با بهره گيري از ماشين عظيم و پردامنه تبليغاتي و رسانهاي خود به تقدير و تمجيد از آقاي احمدي نژاد پرداختند و در حمايت و قدرداني! از ايشان كمترين ترديدي به خود راه ندادند. چرا... ؟! اين حاميان تازه به ميدان آمده! دقيقا همان قدرتهاي استكباري و دشمنان تابلوداري بودند كه تا چند روز قبل تمامي محافل خبري، سياسي خود را با اختصاص هزينههاي كلان و نجومي عليه ايشان به كار گرفته بودند و از هيچ تهمت و افتراء و بدگويي و ناسزايي به آقاي احمدي نژاد دريغ نمي كردند. آيا غير از اين است؟! بنابراين، پاي اين پرسش منطقي در ميان است كه چرخش يكصد و هشتاد درجهاي مورد اشاره از كدام نقطه آغاز شده و در كجا ريشه داشته است؟
پاسخ اين سؤال نه پيچيده است كه براي فهم آن به اذهان ژرف انديش نيازي باشد و نه پنهان و رازآلود است كه بدون دسترسي به اخبار و گزارشهاي سري و طبقه بندي شده قابل درك نباشد. اين چرخش يكصد و هشتاد درجهاي دقيقا هنگامي آغاز شد كه دشمن احساس كرد- و يا در اين توهم افتاد- كه آقاي احمدي نژاد، حكم و توصيه رهبر معظم انقلاب را ناديده گرفته و از تن دادن به آن خودداري كرده است! به بيان ديگر، دشمن احساس كرد آرزوي ديرينه اش كه سه دهه برزمين مانده بود، يعني «حاكميت دوگانه» تحقق يافته و يا نشانههاي آغاز آن ديده مي شود!
خب! اكنون سؤال ديگري در ميان است كه پاسخش اگرچه روشن و بديه ولي بيان دوباره و حتي چندباره آن خالي از فايده نيست و آن سؤال اين كه، چرا دشمنان تابلودار بيروني پس از احساس- به زعم خود- «حاكميت دوگانه» بدون كمترين ترديدي حمايت از آقاي احمدي نژاد و تقدير و تمجيد از ايشان را برگزيدند و حال آن كه مي توانستند به جاي آقاي احمدي نژاد، حمايت و تقدير خود را نثار رهبر معظم انقلاب كنند؟! مگر نه اين كه به خيال خام آنان، در حاكميت نظام اسلامي «ترك افتاده» ! و نشانههاي حاكميت دوگانه پديد آمده است؟! بنابراين آنچه براي آنان در نگاه اول، ضروري به نظر مي رسد، حمايت و تقدير از يك سوي اين به اصطلاح حاكميت دوگانه است، چرا كه هدف نهايي دشمن، دوسويه شدن حاكميت است و چه فرقي مي كند كه كدام سو در مقابل سوي ديگر مورد حمايت قرار گرفته و تقدير و تمجيد شود؟! بنابراين چرا در اين ميان حمايت از آقاي احمدي نژاد را برگزيدند و بي درنگ به سوي آن رفتند؟!
پاسخ به اين سؤال است كه درس آموز و عبرت انگيز است و مي تواند يك بار ديگر و براي چندمين بار در عمر پربركت و مقدس جمهوري اسلامي ايران، آويزه گوش و دل همگان باشد. دقت كنيد! دشمن مي داند و كمترين ترديدي ندارد كه دشمن واقعي نظام سلطه بين الملل و سد مستحكم در مقابل باج خواهي، زورگويي و غارتگري و خونريزي جهانخواران، «ولي فقيه» است و ديگران، از جمله رئيس جمهور و يا هر مقام برجسته و بلندپايه ديگر، فقط در حد و اندازه و در نقش «بازوي ولي فقيه» در ميدان حضور دارند كه توان و قدرت خود را از آن وجود مبارك و ملكوتي مي گيرند. دشمن مي داند كه «گرچه تيغ از كمان همي گذرد... از كمان دار بيند اهل خرد».
ملت ما
«چرا همه چيز را سياسي ميبينيم؟» عنوان یادداشت امروز روزنامه ملت ما به قلم تقي آزاد ارمكي است که در آن می خوانید:
با نگاهي جامعه شناختي درباره آنچه كه در جامعه ايراني ميگذرد، به منطقي كه كنشگران اجتماعي به لحاظ فرهنگي و اجتماعي در كل حياتشان را سامان ميدهند، روبرو ميشويم. اين منطق را ميتوان بر اساس چندين ويژگي عمومي توضيح داد:-1كنشهاي به ظهور رسيده متنوع و متكثر ميباشند.-2 با وجود اينكه ساحتي از كنشهاي كنشگران سياسي است ولي اساسا آنچه كه در عمل با آن روبرو ميشويم، فراسياسي و به عبارتي چندگانه و چند وجهي است. ساحت تعيين يافته اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي متراكم شده با هم است.
-3 ساحت تراكمي كنش كنشگران در جامعه ايراني همراه با پيوستگي بين سطوح متعدد آن است. از يك طرف كنش ريشه در موقعيتهاي پيشين اقتصادي دارد و از طرف ديگر نتايج سياسي و فرهنگي در پي دارد. ما با كنشهايي نيز روبرو هستيم كه تعبير به ساحت و جهتگيري سياسي ميشود ولي اساس بن مايه اجتماعي و فرهنگي دارند.-4 معرفتي كه براي فهم اين ساحت متنوع، تراكمي و انباشته و چندگانه و در نهايت پيوسته مفيد خواهد بود بر اساس معرفتشناسي غيراثباتي، غيرتكاملي، غير روانشناسانه و غيرهاي ديگر سامان يافتني است.
اين معرفت نميتواند صرفا بر اساس مهندسي اجتماعي، كميتگرايي اجتماعي، ايدهآلگرايي محض، يا روانشناسيگرايي و رفتارگرايي باشد. معرفت جامعه شناسانه متعامل با اقتصاد و سياست و فرهنگ و اخلاق راه گشاتر است. منطق كنش اجتماعي كنشگران ايراني كه به آن در فوق اشاره شد، ما را به آموزههايي خاص ميرساند كه اصليترين آنها دوري گزيدن از داوري سطحي و صرفا سياسي است. هر چند كه بعضي از افراد به لحاظ موقعيتهاي سياسي و اجتماعي چون مديران و سياست بازان سياسي نگر شده و امور اجتماعي و فرهنگي را سياسي و سياست زده ميسازند.
اجتناب كردن از سياسي ديدن جامعه و مشكلات و مسائل به سادگي امكانپذير نيست. زيرا همان كساني كه سياستزدهاند جهان اجتماعي را نيز سياست زده ميبينند. همانطور كه همان افرادي كه تحولات جهان و جامعه ايراني را بر اساس توطئه ميبيند نميتوان به درمان آنها اقدام كرد و از اثر و فعليت كنشگران اجتماعي سخن گفت. مگر نبودهاند بسياري در طول سده اخير كه هر نوع تحول و تغييري در ايران را به بيگانه ربط دادهاند. مگر بسياري نبوده و نيستند كه وقوع انقلاب اسلامي را نيز توطئه غرب دانسته و مابقي را بازيگران اين عرصه. مگر نبودهاند كساني كه دينخواهي مردم ايران را نيز سطح و سياسي و توطئه دانستهاند. از طرف ديگر هم بسياري هستند كه هر نوع تحول و تغيير در نظام ارزشي و اجتماعي ايران معاصر را توطئه و غربگرايي دانسته و ميدانند.
وقتي قرار شد كه تحولات و تغييرات در ايران در هر سطح و شكل را توطئه دانسته شود ديگر امكاني در تمايزگذاري بين وقايع وجود نخواهد داشت. بهتر است همانطور كه تحليل توطئهيي از امور جاري است، همانطور كه تحليل سياسي از امور جاري است، امكان طرح تحليل اجتماعي با محوريت منطق اجتماعي نيز جاري و ساري باشد. تحليل امور و حوادث و وقايع در ايران بر اساس و تكيه بر منطق اجتماعي بر قوت جامعه ميافزايد و دستكاري در جامعه را سخت و پر هزينه ميسازد.
با توجه به بحثي كه در بالا اشاره شد، در مقابل اين سوال كه «آسيبهاي اجتماعي» در ايران معاصر چه ماهيتي دارند و بر اساس چه رويكرد و نگاهي بايستي مطالعه و مورد تامل قرار داد، نياز به دقت و وارسي بيشتري هستيم. در كنار نگاه سياسي، نگاه و رويكرد توطئهيي هم هست همانطور كه رويكرد چندوجهي اجتماعي هم وجود دارد. سياستبازان مدعياند كه هر نوع حادثه و واقعهيي كه آنها انتظار وقوعش را نداشتهاند، از روي بي شعوري و بيديني و عدم تبعيت از قواعد و امور جاري مسلط ميباشد. در اين نگاه اگر افرادي كه دچار مشكل شدهاند از جامعه به واسطه قدرت و نيروي نظامي و انتظامي خارج شوند، مشكل پايان مييابد. در نتيجه مبارزه رودررو تنها و بهترين راه و روش در مديريت و حل مشكلات است.
جمهوري اسلامي
«فرهنگ، اولويت نخست» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
امروز روز معلم و روز ارجگذاري به مقام مروجان فرهنگ و مربيان جامعه است. نامگذاري يك روز در سال كه همزمان با سالروز شهادت استاد و متفكر شهيد، آيتالله مرتضي مطهري است، صرفاً يك بهانه براي پرداختن به يك موضوع اساسي و بنيادين است. در واقع بايد همه 365 روز سال را در باب فرهنگ و تربيت و اهميت راهنمايان و پيشگامان اين عرصه گفت و شنود كرد و براي ارتقاء وضعيت فرهنگي جامعه، چارهانديشي نمود. شايد اختصاص يك روز به اين موضوع مهم فقط فرصتي براي بيان حرفهاي ناگفته و ناشنيدهاي باشد كه در بقيه ايام سال گلوگير شده و امروز با تجليل نمادين و اهداء شاخه گل به معلمان و متوليان امر آموزش و پرورش متجلي ميشود.
موضوع تربيت و رشد و تعالي انسان از بزرگترين دغدغههاي انبياء و مصلحان بشري بوده و در گذر ايام و در مسير بر پيچ و خم تاريخ، قطار زندگي در هر ايستگاه كه مسافراني را پياده و سوار كرده، همگي در اين اشتياق بسر بردهاند كه زندگاني با كيفيت و پرمحصولي را از خود به يادگار بگذارند و همه در اين نقطه مشترك بوده و هستند كه رسيدن به اين مقصود، نيازمند فراهم كردن ملزوماتي است كه تعليم و تربيت انسانهاي شايسته و با فرهنگ در رأس آن قرار دارد. از اين رو، راه زندگي، راه تعليم و تربيت ناميده شد و تقويت حوزههاي تربيتي و فرهنگي در هر نظام سياسي و اجتماعي در سرلوحه اقدامات متوليان جامعه قرار گرفت.
به همين دليل پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و درهم پيچيده شدن طومار رژيم فاسد و منحط طاغوت، نويد ايجاد يك نظام تربيتي و فرهنگي متناسب با اخلاق و فضائل و كرامات انساني در جامعه داده شد كه لازم بود همه حركتهاي بخشهاي مختلف جامعه با اين هدف هماهنگ و همراه شوند بطوري كه فرهنگ به عنوان موتور محرك همه بخشها و اركان نظام عمل كند.
در اين نوشتار، قصد نقد و بررسي ميزان توفيق سي ساله مديران كشور در عرصه فرهنگي و تربيتي را نداريم ولي اندكي تأمل در ارزيابي وضعيت كنوني جامعه و خروجيهاي آن نشان ميدهد كه توفيق قابل قبولي در اين حوزه حاصل نشده است. هر چند كه از روزهاي اوليه پيروزي انقلاب اسلامي درباره نقش و جايگاه فرهنگ و ضرورت تسريع در تحول فرهنگي و اصلاح ناهنجاريها سخن بسيار گفته شده لكن فقدان برنامه ريزي راهبردي و مدون و عدم فعاليتهاي منسجم در اين حوزه باعث شد كه امروز شاهد ناهنجاريها، نابسامانيها و هرزرويهاي بسياري در اين زمينه باشيم كه متأسفانه روز به روز بر حجم آن افزوده ميشود.
مع الاسف در اين سالها كه شاهد هجوم افسارگسيخته ضدارزشها و بيبندوباري فرهنگي هستيم اگرچه در كشورمان از مقوله فرهنگ و محوريت آن بسيار سخن گفته شده و ميشود ولي در عمل شاهد يك حركت منسجم و هدفمند در اين زمينه نبودهايم و شايد از همين منظر باشد كه برخي به اين نتيجه رسيدهاند كه گويا آنچنان كه شايسته است كسي به فكر امور فرهنگي و اخلاقي جامعه نيست و همه موجوديت فرهنگي اين انقلاب به طور ناخواسته به سمت قرباني شدن در مسير غفلتها و بيبرنامگيها پيش ميرود، غافل از اينكه غفلت از امور تربيتي و بيتحركي فرهنگي، به اصل و اساس نظام و انقلاب لطمه جبران ناپذيري وارد ميآورد.
آنچه امروز با گذشت بيش از 32 سال از پيروزي انقلاب اسلامي در سطوح مختلف فرهنگي و تربيتي جامعه قابل مشاهده است، چيزي جز اظهار تأسف به دنبال ندارد. درپارهاي موارد، مسير رويدادهاي فرهنگي آنچنان انحرافي است كه هرگز با ارزشهاي ديني و انقلابي ما سازگاري ندارد و حتي در بسياري موارد در مبانيت كامل با آنهاست و اين وضعيت حكايت از عمق فاجعهاي دارد كه روز به روز به علت غفلتها و بيمسئوليتيها بر پيكره فرهنگي و شاكله اصلي انقلاب ضربه وارد ميآورد.
آيا امروزه كسي ميتواند ادعا كند كه اخلاق و فضائل انساني و خصلتهاي نيكوي رفتاري در جامعه ما در وضعيت قابل قبولي قرار دارد و نسل كنوني و آينده كه مسئوليت خطير ادامه راه انقلاب را بايد به دوش بكشند، در وضعيت قابل اطمينان هستند؟ اگر حجاب تعارف و خودستايي را كنار بزنيم و در فضاي واقعي سخن بگوئيم، بايد اعتراف كنيم كه هنجارهاي اخلاقي و فرهنگي در حوزههاي مختلف جامعه به شدت تضعيف شده و خرافات و انحرافات فكري در كنار ابتذال و مفاسد اخلاقي، بنيانهاي فرهنگي جامعه را در معرض تهديد جدي قرار دادهاند.
رسالت
«منزلت مطلوب معلم» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشيدي است كه در آن ميخوانيد:
انتخاب شخصيتي مانند آيت الله شهيد مرتضي مطهري، به عنوان الگوي جامعه معلمان، بار معنايي بسيار وسيع و عميقي دارد و نشان دهنده نگاه بلند جامعه اسلامي نسبت به معلم و انتظار بزرگي است كه از او دارد و ايام بزرگداشت مقام معلم فرصتي را فراهم ميسازد تا فراتر از بزرگداشتهاي تشريفاتي(1) موضوع معلم و مسئله تعليم و تربيت، مورد واكاوي قرار گيرد؛ مسئلهاي كه تاكيد شده است.
- مسئله فرهنگ و تعليم و تربيت، مسئله اول در نظام ما است. (2)
- شايد اغراق نباشد اگر بگوييم حساسترين ومهمترين بخش اداره كشور، آموزش و پرورش است. (3)
در جستجوي شاخص ملموس براي ارزيابي موقعيت كنوني معلم، در قياس با موقعيت مطلوب، اين رهنمود رهبر فرزانه بسيار روشنگر است كه فرمودهاند:
- بايد مقام معلم در جامعه به گونهاي باشد كه اگر از يك جوان بپرسند شما ميخواهيد در آينده چه كاره شويد، بگويد معلم. (4)
اينكه چگونه ميتوان به سوي موقعيت مطلوب حركت كرد، امروزه در قالب واژه "تحول بنيادين در نظام آموزش كشور" به نوعي بهمطالبه عمومي جامعه تبديل شده است كه خود ابعاد گسترده و عميق دارد و در بعد نظري، خاستگاه آن فلسفه ناب تعليم و تربيت اسلامي است. همچنان كه بر اساس همين فلسفه و چه بسا بر خلاف فلسفه رايج در تعليم و تربيت غرب، محور و تكيه گاه اصلي اين تحول "معلم" ميباشد.
با اين توضيح ميتوان نتيجه گرفت كه فرهنگ سازي براي ارتقاي جايگاه معلم، از نخستين گامهايي است كه بايد در طريق تحول بنيادين برداشته شود و مخاطبان اين فرهنگ سازي را به چهار گروه ميتوان تقسيم كرد:
گروه اول مردم و جامعه كه مقام معظم رهبري خطاب به آنان تاكيد فرمودهاند: "همه مردم بايد خود را مديون معلم بدانند. " (5)
و بررسيها و نظرسنجيها نشان ميدهد كه مردم، معلمان را به عنوان محبوبترين و مورد اعتمادترين گروه جامعه ميشناسند.
گروه دوم، مديران ارشد و نهادها و دستگاههاي كشور هستند كه بايد توجه داشته باشند:
- توسعه سياسي و توسعه فرهنگي را معلم پايه گذاري ميكند. (6)
- معلم، آفريننده كار را به وجود ميآورد. (7)
و بويژه اصحاب رسانه و در راس آنها صدا و سيما بايد دقت كنند كه:
- معلم آن قدر ارزش دارد كه كسي حق ندارد به او اهانت كند. (8)
گروه سوم، خود معلمان هستند كه خطاب به آنان تاكيد شده است:
- معلمي را كوچك نشماريد، معلمي از شريفترين شغلهاست. (9)
- معلمين قدر خودشان را بدانند، قدر تعليم و تربيت را بدانند. (10)
- تربيت كردن هم جزء كار شماست. (11)
- بچهها را متدين بار بياوريد. (12)
- شما هستيد كه بايد نشان بدهيد... ملت ايران ميتواند روي پاي خود بايستد. (13)
گروه چهارم كساني هستند كه افتخار خدمتگزاري به جامعه معلمان را يافتهاند. اين عزيزان نيز بايد عنايت كنند كه: همه طراحيها و مدل سازيها براي اين است كه معلم بتواند كارش را خوب انجام بدهد، وسط ميدان معلم است، صف مقدم، معلم است، بقيه كمك كننده و پشتيباني كننده و تدارك كننده او هستند. (14)
قدس
«معلم؛ مرزبان تمدن بشري» عنوان يادداشت روز روزنامه قدس به قلم حجةالاسلام سيدمحمود مرويان حسيني است كه در آن ميخوانيد:
معلمي سيره تابناک انبياست و معلم در مطلع کاروان بشريت، دانايي را با شهد محبت در کام تشنه نسلها مي چکاند و از سر سوز و درد و عشق به انسانيت گام تعليم را همراه با تربيت طي مي کند.
هيچ تمدني در زير آسمان پا نگرفت و هيچ ملتي در سعادت و مجد نزيست، جز اينکه وامدار اين مرزبانان انديشه و دانش خود است. ملتهاي با تمدن و بزرگ نه تنها دانشوران و مصلحان خود را بر قله نشاندند که با انتقال افکار و آثار آنان به جاي جاي گيتي، از آنان چهرههايي جهاني و تاريخي ساختهاند. در اين باره سرودن و گفتن، زباني به پهناي فلک مي طلبد تا گوشهاي از خرمن دانش و ارزش استادي و معلمي را بنماياند.
همين يک جمله در اين مقام ما را بس که: «روايت کردهاند امام حسين(ع) دامان معلمي را که به يکي از فرزندان ايشان سوره حمد را ياد داده بود، پر از دُر و گوهر نمود. عبدالرحمن سلمي گويد: وقتي فرزند امام سوره حمد را نزد ايشان خواند، امام براي آموزگارش هزار دينار هديه فرستاد و به او لطفها کرد. کسي به حضرت گفت: آيا گمان نمي کنيد که در اين بذل و بخشش افراط کرده ايد و بيش از آنچه سزاي معلمي است به او بخشيده ايد! امام(ع) بي درنگ و با صداي بلند فرمود: اين عطا کجا و اجر آموزگار کجا!»
نظام تعليم و تربيت قادر است، جوهر دروني انسان را کشف کند، قواي او را نيرومند سازد، ذهن او را شکل دهد، موجبات تفکر را در او زنده سازد. آدمي را فردي خلاق، مولد و شکوفا در مسير خير و برکنار از زيان رساني به ديگران بار آورد. دانش و مهارتها، فنون و تخصصها را فراهم کند و زندگي اجتماعي را بهبود بخشد.
حضرت رسول(ص)؛ پيام آور دانش و بينش سفارش مي فرمود که: «تا مرزهاي چين در زمين و تا ثريا در آسمان، از گاهواره تا گور، در نزد خوبان يا حتي از دهان منافقان، گوهرهاي دانش و ادب خويش را جستجو کنيد و به چنگ آوريد.»
مطهري از پيشتازان احياي تفکر ديني بود و اين حرکت را در قلمرو فکر و عمل توصيه مي نمود و خود با برخورداري از بينش اسلامي و تيزبيني و درايت خاص، به پي ريزي آن پرداخت. او براستي نظريه پرداز محوري تفکر نظام اسلامي بود.
دين را به حبس عرش و عرشيان نيفکند، بلکه آن را در رگ رگ حيات اجتماعي مي ديد. و با اين تلقي بود که تفکر ديني را به نقد و پاسخگويي و رهنمايي مشکلات معاصر در مي آورد. حساسيت استاد، در مواجهه با افکار ناصحيح، زبانزد عام و خاص بود. در مقابله با تحريفها، بدعتها و التقاطها او ديده بان هويت اسلامي در قرن معاصر است. او جان عزيزش را هم در سر راه همين ديده باني گذاشت. او اصلاح گري را دل سپردن بهانديشهها و نسخههاي غربي نمي دانست. هم در انديشه و هم در ميدان عمل، بي بنياني نظامهاي شرق و غرب را برملا مي ساخت.
ايران
«معلمي با دم مسيحايي» عنوان يادداشت روز روزنامه ايران به قلم حميدرضا حاجيبابايي وزير آموزش و پرورش است كه در آن ميخوانيد:
در سطور آغازين اين نوشتار ميخواهم از معلمي سخن به ميان آورم كه همواره با بينش والاي يك عالم اصولي و با منش زيباي يك عارف شهودي به عنوان يك فقيه مسلم و سياستمدار متاله، همه ما مردم ايران را «معلمي» كرد و با دم مسيحايي يك معلم رباني ?